پارمیس جوووووون

دختر عزیزم امروز شما توی گروه سرود مدرسه تون واسه جشنی که به مناسبت روز کارگر و روز معلم از طرف محل کار بابا توی سالن سینما برگزار شده بود شرکت کردی و سه تا سرود خیلی قشنگ خوندید ( سر زد از افق- ای ایران و پرچم کشور ما)
خیلییییی خوشحال بودم که اولین کار گروهیت رو جلوی این همه جمعیت ( حدود 350 نفر) میدیدم

متاسفانه توی جشن من فیلم گرفتم و مربیتون قرار بود عکس بگیره که دوربین بدون باتری آورده بوده....دلم میخواست سرمو بکوبم به دیوار!

البته بابایی گفت محل کارش یه نسخه از عکسها و فیلمهایی که صدا سیما گرفته رو بهشون میدن ولی طاقت نیاوردم تا وقتی عکسهایی که بابا از سر کار بگیره و به دستم برسه صبر کنم. خیلی روز خوبی بود واسم...

و چیزی که خیلی خوشت اومده بود ازش توی جشن اجرای گروه رستاک بود که دعوت شده بودن و میگفتی مامان منم میتونم یروزی اینجوری آهنگ بزنم؟

قربونت بره مامان چرا که نه؟ عزیز هنرمند من... ایشالا اون روز رو ببینم که تو هر زمینه ای که دوست داری موفق و نمونه بشی..

با اینکه توی برنامه ام بود از این ماه کلاس موسیقی ثبت نامت کنم، از امروز مصمم تر شدم.

این عکس رو تو مدرسه دو ساعت قبلش موقع تمرین ازت گرفتم
عاشقتم دختر نازم

اینم داداشی که از فرصت استفاده کرد و حسابی اونجا بازی کرد...

نبودنِ تــو
فقط نبودنِ تو نیست
نبودنِ خیلی چیزهاست…

امروز با شاخه گلی سرخ ودستانی لرزان به دیدارت می آیم
این اشک های من از سردلتنگی است
دلتنگی برای بوسه زدن بر دستهای مهربانت
کاش بودی…
امروز دلم آتش گرفت ودوباره جای خالیت را حس کردم
می دانم جای تو خوب است
وفرشته های آسمان امروز را برایت جشن می گیرند
آخر میدانم که بهشت زیر پای توست….
کاش فقط امروز نگاهت را داشتم
خدایا کاش فقط یک بار دیگر
آغوشش را داشتم

پارمیس و پارسا:

              بابا احسان جووووووووووووووووووووووون تولدت مبارک

نوبتی هم باشه نوبت منه!!!!

سوسوی ستارگان آسمان در التهاب آمدن توست

آمدی و آسمان و زمین را برایم بهشت کردی

تنها ستاره ی آسمان دلم،

تو قلبی به بزرگی دریا و روحی به وسعت آسمانها داری

امیدوارم همیشه شاداب، خندان و سالم باشی

تولدت مبارک

دختر ناز مامان، کوچولوی هنرمندم

تابستون 92 تو هایپر استار مسابقه نقاشی گذاشتن با عنوان " مدرسه دوست داشتنی من"

اینم نقاشی فوق العاده زیبای عروسک من:

عزیز دلم چون روز اعلام برنده ها ما اونجا نبودیم اسمت رو اعلام نکردن!!!!

ولی از نظر من تو و دستای کوچولوت زیباترین نقاشی رو کشیدی قربونت برم من

دختر کوچولوی من چند ماه هستش که با حروفی که تو پیش دبستانی و کلاس قران یاد گرفتی دوست داری هر کلمه ای که به دهنت میرسه رو بنویسی.

نوشته بالا که مال 2ماه پیش هست یه نمونشه

خیلیییییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییییییی دوست دارم دختر ناز و مهربونم

کاش آن شب را نمی آمد سحر

کاش گم میشد در راه پیک بد خبر

ای عجب کان شب سحر اما به ما

تیره روزی آمد و شام دگر

دیده پر خون از غم هجران و او

با لب خندان چه آسان بر سفر

ای دریغ از مهربانی های او

دست پر مهر آن کلام پرشکر

غصه ها پنهان به دل بودش ولی

شاد و خرم چهره اش بر رهگذر

12 فروردین عزیزی رو از دست دادیم....

مهربونترین مادربزرگ دنیا رو....

عزیزم از اول عید از همه میپرسید 13 بدر من رو کجا میرید؟!! غافل از اینکه همون روز میبریمش خونه جدیدش... خدایا دلم داره میترکه از غصه.......

کاش امشب تو بودی و دلداری ام میدادی....

کاش امشب بودی.... بودی تا سرم را بر شانه هایت گذارم و آرام گیرم

کاش بودی تا دستهایم را در دستهای گرمت بفشاری و اشکهایم را از گونه ام پاک کنی

دوست دارم تو را در آغوشم بگیرم و گریه کنم! کجایی که دلم هوایت را کرده است! کاش می توانستم ........

خوابیدی بدون لالایی و قـــــــــصه *** بگیر آسوده بخواب بی دردو غصه

دیگه کابوس زمستون نمیـــــــــبینی *** توی خواب گلای حسرت نمی چیـنی

دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه *** جای سیلی های باد روش نمیمونه

دیگه بیدار نمی شی با نگرونـــــی *** یا با تردید که بری یا که بمونی

رفتی و آدمکا رو جا گذاشتی *** قانونه جنگلو زیر پا گذاشتی

اینجا قهرن سینه ها با مهربونی *** تو، تو جنگل نمیتونستی بمونی

دلتو بردی با خود به جای دیگه *** اونجا که خدا برات لالایی میگه

میدونم می بینمت یه روز دوباره *** توی دنیایی که آدمک نداره