سلام به فرشته ی ناز و دوست داشتنی خودم
عروسک ناز مامان. دو روز تعطیلات عید فطر رو رفتیم چادگان.
خیلی بهتون خوش گذشت خدا رو شکر.
انگار با همه ی سلولهای بدنت هوای خنک و تمیز اونجا رو استنشاق میکردی.
میگفتی مامان اینجا بهشته ها.... باور کن!
الهی مامان فدای اون روح پاک و حساست بشه...
اینم چند تا عکس از اون دو روز ( البته باید بگم همه ی عکسها رو هم خودت مکان و زاویه و ژست و .... رو تعیین میکردی! آخه بر عکس پارسا که از عکس گرفتن فراریه ، تو عاشقشی!!) :
چقدر این درختا بلندن مامان.... میشه یجوری عکس بگیری که معلوم بشه قدشون چقدره؟!
اینجا منتظریم تا نوبتمون بشه و بریم قایق سواری.
با اینکه تو از همه بیشتر ذوق داشتی که سوار بشی ولی به محض حرکت کردن ترسیدی و به گریه افتادی، که فهمیدم از صدای موتور قایق ترسیدی!! و از اون آقا خواستم قایق رو خاموش کنه روی آب و بکم نگاش کردی و خیالت راحت شد و دوباره حرکت کردیم. البته بدون حرکات نمایشی!!
ااین دو تا عکس خیلی خوشگل رو هم با دستای کوچولوت انداختی...
تو یه رویای عجیبی ......
یه ستاره ......
یه نشونی ......